[Verse 1]
اگر حرفی سرودی روی لبها نيست
و زنگِ نعرهیی در گوشِ شبها نيست
اگر اكنون هجومِ دردُ تنهايیست
اگر اميدِ من اميدِ رؤيايیست
نخواهم رفت ، خواهم ماند
و روزی با تو، خواهم خواند
سرودی را كه از چشمم نمیخواني
حديثی را كه جُز رؤيا نمیدانی
[Chorus]
بترس از من
بترس از من
از اين سيلِ جُدا افتادهی مغرور
بترس از من
بترس از من
كه پُر كينه نگاهت میكُنم از دور
[Verse 2]
برايت مهربان بودم
تو ميدانستیُ نامهربان بودی
به پايت زندگی دادم
تو رنجم دادیُ در فكرِ جان بودی
گرفتی هر چه از من بود
چنان دشمن مرا پا بستیُ رفتی
چو ترسيدی كه بگريزم
پُلِ پيوندِ مان بشكستیُ رفتی
[Chorus]
بترس از من
بترس از من
از اين سيلِ جُدا افتادهی مغرور
بترس از من
بترس از من
كه پُر كينه نگاهت میكُنم از دور